رازیانه
باید نشست.. نزدیک انبساط .. جایی میان بیخودی و کشف
راز سیصد و
هشتاد وشش
امروز خیلی فکر کردم.راستش خیلی هم صبوری کردم تا آرام شوم و به خاطر احساساتم چیزی نگویم یا چیزی ننویسم که بعد از خودم دلخور شوم و اشتباه همه آدم ها را نکنم.واقعیت اینجاست که آدم ها همه در زمان غلیان احساسات و عواطف شان همیشه چیزهایی میگویند و یا می نویسند که بعدها که آرام می شوند و یا بعد از گذشت مدت زمانی وقتی به آنچه گفته اند و یا نوشته اند فکر می کنند می فهمند که اگر باز هم به عقب برگردند شاید دیگر هرگز آن را نگویند.نمیدانم،شاید برای تو اینطور نباشد .شاید بعدن که به عقب بازگردی باز هم فکر کنی همین حرف را می زدی.شاید بگویی حرف دلم را زدم.شاید حقت باشد بگویی و شاید ....هزارتا شاید دیگر...وهزار تا دلیل برای این پستت داشته باشی اما...اما اگر ...تاکید میکنم اگر بتوانی از چارچوب خودت بیرون بزنی و مثل یک مخاطب که من باشم به نوشته ات نگاه کنی شاید به این نتیجه برسی که بعضی حرف ها هیچ نتیجه ای ندارد جز خسته تر کردن و بار هم را سنگین تر کردن...همین عزیزترینم ...فقط همین
نوشته شده در شنبه نهم دی ۱۳۹۶ساعت 21:27 توسط نارنجی| | تا همه همیشه ها در هر جهانی که طلوع را بر خود ببیند......
ادامه مطلبما را در سایت تا همه همیشه ها در هر جهانی که طلوع را بر خود ببیند... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : narenji2hao بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 21:32